Tuesday, January 31, 2006
بسته پستي و كتاب
راستي اين برام خيلي جالب بود. اين آقاي پستچي ما يه كامپيوتر جيبي داشت كه باهاش باركد بسته پستي رو خوند و اون رو وارد بانك اطلاعاتياش كرد، بعدش هم من بايد با اين قلمهاي باريك، روي نمايشگرش رو امضا ميكردم. مساله اينه كه اينجا آنچنان مملكت high tech اي نيست و اين جور وسايل خيلي گرونند.
چند وقته كه هيچ كتابي نخوندم و الآن در فقر فرهنگي به سر ميبرم. دوستان اهل فرهنگ و تمدن، چي توصيه ميكنيد كه آدم بخونه؟ من اين كتابهايي رو كه آنلاين موجود هستند، تهشون رو آوردم و ديگه هم حوصله اين "ادبيات مهاجر" رو ندارم. لطفا از كارهايي كه اخيرا خونديد بگيد كه ما هم مستفيض بشيم.
چرند و پرند
ديگه اين که آق فرمون گفتن: "دقيقن غلط است ... بايد بنويسي دقيقا. حتمن غلط است... بايد بنويسي حتما" در اين زمينه دو نکته ميخوام بگم: يکي اين که انقدر اين جملهها بااطمينان و قطعي هستند که من خودم هم به خودم شک کردم! دوم اين که من فکر ميکنم تنوين و همزه فارسي نيستند و به خاطر همين ازشون استفاده نميکنم، همين. البته مثل لولو که مشكلات خودشو داره، من هم دلايل خودمو دارم...
Friday, January 27, 2006
چند تا لينك
تحقيقات بازاريابي
قابل توجه فوتبال دوستان
قابل توجه دوستان
Thursday, January 26, 2006
Hex
به هر حال، اگه خواستين يه بازياي بکنين که مغزتون هم در حين بازي کار کنه، Hex رو پيشنهاد ميکنم. زمين بازي مثل لونه زنبوره و n در n. دو ضلع روبهرو مال يکي اند (مثلا سفيد) و دو ضلع روبهروي ديگه مال يکي ديگه. بازيکنندهها يکي در ميون يه خونه رو ميگيرن و هر کي زودتر دو ضلع روبهرويي که مال خودش هست رو به هم وصل کنه برنده است.
اگه آنلاين هستين که برين اين جا، اگه آفلاين ميخواين بازي کنين ميتونين از اين جا دانلودش کنين(زیپش رو باز کنین(!) و فایل html اش رو اجرا کنین). رو کاغذ هم ميتونين دو نفره بازي کنين. کشيدن زمين بازي اون قدر که به نظر ميرسه سخت نيست. اگه لمش بياد دستتون ديگه ساده ميشه.
Tuesday, January 24, 2006
روزمره
۱. اين روزا به شدت درگير كار تزم هستم. نوشتن گزارش، خيلي پرفشاره. شده مثل غول مرحله كه اگه شكستش بدم مي تونم برم مرحله بعدي! مرحله بعدي هم نميدونم چي چي هست، هنوز مبهمه ولي همينش يه جورايي برام جذابه و سر شوقم ميآره.
۲. داريم دنبال خونه ميگرديم. تا دو هفته ديگه قراردادمون تموم ميشه و فعلا دو تا گزينه هيجانانگيز داريم براي انتخاب بعديمون كه قراره فردا يكيشون رو بريم ببينيم. هر دو از مجموعه مسكونيهاي دانشگاه هستند و اينطور كه نقل ميشه امكانات خيلي خوبي دارند. اينجا خونههاي دانشگاهي خيلي بهتر از خصوصيها هستند. يعني در ازاي مقدار مساوي اجاره، خونههاي دانشگاهي هم از نظر سن و سال و قيافه بهترند، هم امكانات بهتر و بيشتري ( وسايل توي خونه، گاز و برق و آب و ...) دارند، و هم امنيتشون قابل اعتمادتره ( اينجا از نظر امنيت خونه، دست كمي از مملكت خودمون نداره).
۳. ديشب فيلم ۱۰ كيارستمي رو كمي تا قسمتي ديديم ( توي دي وي دي كلوپيمون پيداش كرديم كه كلي فيلم خارجي داره.) و خوب حق ندارم تا كامل نديدمش در موردش نظري بدم ولي ميل شديدي وادارم ميكنه اعلام كنم كه اشتياق چنداني براي ديدن باقيش ندارم!
۴. به شدت چشم انتظار فوريه ام كه تلويزيون قراره ۴ تا سريالي رو كه من ديوونهشون ام، دوباره نشون بده. المپيك زمستاني هم از ۱۰فوريه شروع ميشه و ما كه امسال زمستون رو دودر كرديم، مثل نديد بديدها مشتاق ديدن صحنههاي برفي هستيم!
۵. ضمنا اين روزها، استراليا اپن (Australia Open) داره به پايان ميرسه و ما هر از گاهي مسابقهها رو تماشا ميكنيم و من براي فدرر بوق ميزنم، سيامك براي هركسي كه حريف فدرر باشه. به اين ميگن زندگي در محيط چندصدايي. راستي اين سايتشون خوب چيزيه، به صورت نسبتا آنلاين نتايج رو نشون ميده.
۶. و در آخر يك پيغام نسبتا شخصي: اي همه كساني كه قرني است ايميلهاتون رو جواب ندادم، واقعا ببخشيد. همين الآن ميرم جواب ميدم.
Sunday, January 22, 2006
شبكه
من اعصابم خرد شده. غربت زده نيستم. اما اين حس تنها موندگي كه به صورت دورهاي آزارم ميده، آمده سراغم. شبكه هام رو از دست دادم. شبكه تو در توي آدمها، ارتباطات، مكانها، روزمرگيها و نسبتهام رو . من خودم رو توي اين شبكهها ايمن ميكردم در مقابل تنهايي و انفعال.
حالا اينجا ما دو تا مونديم و تنها دسترسيمون به شبكههاي مجازي تلفن و اينترنته كه به سختي بتونن جايگزين شبكههاي واقعيها بشن. ميدونم كه بايد ممنون پيشرفت تكنولوژي باشم كه اين امكانات رو بهم ميده. هستم،سعي ام رو هم ميكنم كه ازش استفاده كنم. مگه وبلاگنويسيام دليل ديگهاي جز اين داره كه ميخوام خودم رو به شبكههاي مورد علاقهام متصل كنم؟ ولي اين كافي نيست. خودم رو به كارهاي مفيد سرگرم ميكنم. درس ميخونم، سعي ميكنم زندگي حرفهاي براي خودم درست كنم. اما گاهي وقتها "خودم" طغيان ميكنه و داد و فرياد اعتراضش بلند ميشه كه بابا جان من زندگي آكادميك نميخوام. خودم رو هم بكشم اين چيزا برام لذت واقعي توليد نميكنه. من نيازدارم انرژيهاي حسيام رو كه داره تلف ميشه، بسوزونم. نياز دارم كه هر روز با رفقا دنيا رو تحليل كنم، دلم ميخواد فعاليت اجتماعي كنم، توي جمعهاي دوستانه شيطنت كنم...
نه اينكه از زندگياينجا و اين زمانم ناراضيام. اتفاقا يكي از شادترين دورههاي زندگيمه. ولي اين درد دلتنگي گاهي امان آدم رو ميبره. بگذريم، اينا شايد عواقب نزديك بودن ددلاين تحويل پاياننامه است! ميرم سراغش دوباره. زندگي عبارتست از كار مفيد يا غير مفيد...
پریسا
بگذريم: تو وبسايت میتونين يه سری آهنگ هم دانلود کنين. آهنگهای قديمی خاطرهانگيزی مثل الا اى پير فرزانه با آهنگسازی عليزاده و همچو فرهاد. يه سری از آهنگهای آلبومهای جديدش رو هم میتونين بشنوين، آلبومهايی که با کاردرستهايی مثل داريوش طلايى، گروه دستان و حسين عمومى کار شده.
* دوستمون وب رو میگم
** تارمحل /tAr-ma-`hall/: تارجا، وبسايت (بر وزن ...)
*** قس علی هذا /qes-alA-hA-`zA/: همين رو بگير و برو...
**** شاسدلنگ /shAs-da-`lang/: شاسميخ، بیخبر از همه چيز، ملنگ، منگول
Saturday, January 21, 2006
مستر پرزیدنت و فوتبال - قسمت دوم
قضاوت در مورد دلیل اول با خودتون. در مورد دلیل دوم هم بگم که با یه نگاه سطحی به نقشه میشه فهمید که پرواز کیف-تهران نمیتونه بیشتر از چهار ساعت باشه. و فقط با یه سوال از یه نفر، مثل آقای گوگل، میشه فهمید که طول دقیق پرواز سه ساعت و نیمه! خودتون ببینین
البته بگم که به نظر میرسه احتمال حذف ایران از جام جهانی خیلی کم باشه، با توجه به این که خانم مرکل، صدر اعظم آلمان، چهارشنبه گفته از محروم کردن ایران از جام جهانی حمایت نمیکنه و فیفا هم صراحتا اعلام کرده که به سیاست کاری نداره. متن خبر دویچه وله
مستر پرزیدنت و فوتبال - قسمت یکم
Thursday, January 19, 2006
گزارش يك قتل
بعد به خودم آمدم. اول از همه خودم رو از دست جسد خلاص كردم. بعد به جون كف آشپزخونه افتادم تا مدارك جرم رو پاك كنم ولي آنچنان كه فكر ميكردم كار سادهاي نبود، بافت لزج ليسه در پنهانترين زواياي خونه پخش شدهبود و من هراسان، تصوير انتقامجوي جفت و بچه مقتولم رو از ذهنم دور ميكردم...
Shark Tale
فیلم Shark Tale رو به اونایی که دستکم یکی از موارد زیر رو دوست دارن توصیه میکنم:
- پویانمایی (انیمیشن)
- پدرخوانده
- fun!
شاید تعجب کردین از میزان تفاوت دو مورد پویانمایی و پدرخوانده. حالا میگم: توی فیلم Robert De Niro جای Don Lino حرف میزنه که پدرخوانده دنیای کوسههای گانگستره (و یه پسر ناخلف داره که vegetarian ه!) و نقش مقابل یه ماهیه تو دنیای ماهیها که Will Smith دوبلورشه. Martin Scorsese و Renée Zellweger و Angelina Jolie و چند نفر دیگه هم تو فیلم دوبلورن. احتمالا با دیدن پوستر فیلم میتونین تشخیصشون بدین.
I donno how else to say this to you, Lenny. You see somethin', you kill it, you eat it, period! That's what sharks do. That's a fine tradition; What's the matter with you? Your brother Frankie here, he's a killer. He's beautiful! He do what he sopposed t'do!
البته نمره فیلم تو IMDb زیاد بالا نیست (6) و فکر میکنم به خاطر این باشه که این اولین انیمیشن کاملا کامپیوتری هست که تمام داستانش در زیر آب اتفاق میافته و به همین خاطر کارگردانها بیشتر تلاششون صرف کارهای کامپیوتری شده. به هر حال Shrek و چند تا انیمیشن دیگه سکو (platform) و ماجولهای لازم برای ساخت انیمیشن کاملا کامپیوتری روی زمین رو فراهم کردن و کافیه یه فیلمنامه خوب و یه تهیهکننده گیر بیاری تا یکی خوبشو (!) بسازی. اما در زیر آب همه چی فرق میکنه: گرانش کمتر و تماس همیشگی آب با تمام بدن هر شخصیت و حرکات نرمی که ایجاد میکنه و ... بنا بر این، Shark Tale اگر چه از نظر فیلمی (!) شاید تاپ نباشه ولی از نظر تکنیک انیمیشن به نظر من یه milestone ه. دستکم بعدا میتونین واسه بچههاتون پز بدین که آره "من اولین انیمیشن تمام کامپیوتری زیر آب رو دیدم، یادش به خیر!"!!!
Wednesday, January 18, 2006
لطفی
مصاحبه شرق با لطفی: قسمت یکم قسمت دوم
برادر بی قراره با آهنگسازی لطفی و صدای شجریان
از خون جوانان وطن با آهنگ عارف، صدای شجریان، و تنظیم پایور
رزم مشترک با آهنگسازی مشکاتیان و صدای شجریان
بخوان هموطن با آهنگ هوشنگ کامکار و صدای ناظری
راي بديد به بازي ايران در جام جهاني
اينكه براي تحريم، از بازي تيم ملي فوتبال تو جام جهاني جلوگيري كنند چيز غريبي نيست، قبلا هم اتفاق افتاده: آفريقاي جنوبي به دليل تبعيض نژادي از ۱۹۶۶ تا ۱۹۹۴ حق شركت در جام جهاني رو نداشته. يوگسلاوي هم در ۱۹۹۲ از بازي جام ملتهاي اروپا محروم شده. باز هم نمونه از اين دست وجود داره كه سيامك بهتر از من ميدونه.
weather.ir
Tuesday, January 17, 2006
Before Sunrise-Before Sunset
ديدار قبليشون هم كم عجيب و غريب نبوده: يك روز توي قطار بوداپست-وين با هم برخورد ميكنند و يك شب رو تا سحر توي وين با هم ميگذرونن. بعد قرار ميگذارن كه دوباره هم رو ۶ ماه بعد توي وين ببينند ( كه البته نميبينند). اين موضوع اپيزود اول اين فيلمه به اسم "قبل از سحر" (Before Sunrise, 1995) كه تازه ديدمش و از اون موقع دلم پرپر ميزنه كه دوباره اپيزود دوم رو هم ببينم.
من اپيزود اولي رو يه جورايي بيشتر دوست داشتم شايد چون زوج داستان توش هم سن و سال ما هستند و آدم با دغدغههاشون شديدا همذاتپنداري ميكنه. خلاصه ديدن هردو اكيدا توصيه ميشن!
هنرپيشه زن فيلم، ژولي دلفي، قبلا در سفيد كيسلوفسكي بازي كرده. اين هم يك مصاحبه با كارگردان.
پيغام شخصي: قابل توجه لولو كه فيلم پيچيده تازه ميخواد.
Golden Globe
كاري از دست ما بر مي آد؟
خيلي خستهام. يه جور حس نااميدي دارم و تسليم. انگار كه جبري در كاره. حس ميكنم، تصميم براي فرستادن پرونده ايران به شوراي امنيت و بعد اون اعمال تحريم هاي بيشتر، از قبل گرفته شده. انگار كه در يك نقطهاي از زمان اين تصميم گرفته شده و از اون به بعد همه كنش و واكنشها حركت سيستم رو به اون سمت شتاب ميده. نميفهمم چه نيروهايي اين تصميم رو گرفتن. فقط ميبينم كه ما خيلي بيتفاوت اين حركت پرشتاب رو تماشا ميكنيم. فقط بينندهايم. نهايتا در موردش ميخونيم و مينويسيم و بحث ميكنيم. ولي آخرش كه چي؟ نميدونم آيا واقعا كاري از دست ما بر مي آد؟ كسي چيزي به ذهنش ميرسه؟
Monday, January 16, 2006
Soccer
“The term soccer first appeared in the 1880s as a slang abbreviation of Association football”
http://en.wikipedia.org/wiki/Soccer
“[From alteration of assoc., abbreviation of association football.]”
http://www.thefreedictionary.com/soccer
“[From alteration of assoc., abbreviation of association football.]”
http://dictionary.reference.com/search?q=soccer
"soccer - 1889, socca, later socker (1891), soccer (1895), originally
university slang, from a shortened form of assoc., abbreviation of
association in Football Association (as opposed to Rugby football)."
http://answers.google.com/answers/threadview?id=6442
"1889, socca, later socker (1891), soccer (1895), originally university slang, from a shortened form of Assoc., abbreviation of association in Football Association (as opposed to Rugby football); cf. rugger, but they hardly could have taken the first three letters of Assoc. "
http://www.etymonline.com/index.php?search=soccer&searchmode=none
"Etymology: by shortening & alteration from association football"
http://www.m-w.com/dictionary/soccer
"TAX EXEMPT"
و همین جوری میشه که میخوای همیشه دانشجو بمونی!
Friday, January 13, 2006
ميدوني كه واقعيت همينه و بايد به بهترين نحو ممكن باهاش كنار بياي. براي تحمل كردنش مجبوري گاهي سرت رو فرو ببري به يه جاهايي كه نشونههايي از همون امنيت تخيلي كودكي رو داره؛ توي هري پاتر غرق ميكني خودت رو ولي اون هم ديگه فايده نداره، هري پاتر هم داره ناامني مطلق هستي رو حس ميكنه.
راست ميگن،زندگي فقط صد سال اولش سخته!
دور
امروز از اون روزاست كه دلت ميخواد ليوان چايت رو دستت بگيري، بشيني دم پنجره و خيالبافي
كني؛ ولي مجبوري كار كني و اين عصبانيت ميكنه. عصباني كه ميشي كارت پيش نميره و بيشتر عصباني ميشي و دلت هواي ليوان چاي داغ ميكنه، كنار پنجره با خيالهاي رنگ و وارنگ ولي ...
امروز از اون روزهاست كه بايد با چنگ و دندون خودت رو از دور باطل خارج كني...
Thursday, January 12, 2006
بگذریم، چه به فوتبال علاقهمندین، چه نیستین برین این database جالب رو ببینین (و باهاش ور برین). به نظرم کار قشنگیه!
Wednesday, January 11, 2006
موسیقی ملل
http://tv5.org/TV5Site/musique/mondomix.php
Tuesday, January 10, 2006
چیزی که من دیدم خلاصهای بود از مقاله Jorge Hirsch که مثل این که فیزیکدان خفنیه تو UCSD. البته بعدش رفتم خود مقاله رو خوندم. میگه که اولش بیایم مترهای زیر رو برای Scientific Output یه پژوهشگر در نظر بگیریم:
1- تعداد کل publicationها : میزان productivity رو نشون میده ولی نه میتونه معیار اهمیت publicationها باشه نه تاثیر اونها.
2- تعداد کل citationها (نقلقولها/ارجاعها): میزان تاثیر کلی اون آدم رو نشون میده ولی پیدا کردن مقدار دقیقش سخته و همچنین ممکنه به طور غیرواقعی بزرگ بشه، صرفا به خاطر این که اون آدم نویسنده چندم یه مقاله محبوب باشه!
3- تعداد نقلقول بر publication: خوبیش اینه که مقایسه مستقل از سن رو ممکن میکنه، ولی به نفع اوناییه که کم productive هستن و به ضرر اوناییه که productivityشون بالاست.
4- تعداد مقالههای قابلتوجه (مثلا تعداد مقالههایی که بیشتر از 50 بار بهشون ارجاع داده شده): بدیهای سه تای اول رو نداره و نشاندهنده تاثیر وسیع و ادامهدار در زمانه، ولی انتخاب آستانهی استانداردش سخته و هر عددی ممکنه واسه بعضیها بهتر باشه واسه بعضیها بدتر! یعنی نمیشه هیچ آستانه کاملا منصفانهای گیر اورد.
5- تعداد ارجاعها به (مثلا) 5 مقاله برتر: یه کم بهتره ولی هنوز مشکل متر 4 رو داره...
بعدش یه متری رو مطرح میکنه و ادعا میکنه از همه مترهای بالا بهتره. البته ادعای مزخرف نه، دلیل ریاضی براش میاره. من هم تعریف ریاضیش رو میارم هم راه سادهترش رو:
تعریف ریاضی اندیس h: گوییم پژوهشگری اندیس k را دارد اگر k مقاله داشته باشد که به هر یک دستکم k بار ارجاع داده شده باشد. بزرگترین اندیس هر پژوهشگر را اندیس h مینامیم.
روش ساده: مقالههای پژوهشگر مورد نظر رو بر حسب تعداد ارجاع مرتب و شمارهگذاری میکنیم. از اول شروع میکنیم و تا جایی ادامه میدیم که شماره ترتیبی مقاله از تعداد ارجاعش کمتر بشه. از شماره اونی که کمتر شد یکی کم میکنیم به h میرسیم.
خلاصه، کسی که اندیسش مثلا 24 هست، یعنی حداقل 24 تا مقاله داره که به هر کدومشون حداقل 24 بار ارجاع داده شده. بنا بر این، واسه این که اندیس بزرگتری داشته باشی، هم باس productive باشی (که در نتیجه مقاله زیاد داشته باشی) و هم تاثیرگذار (که در نتیجه به مقالههات زیاد ارجاع بدن).
بحث بیشتر حسی و ریاضی روی این متر بمونه پای علاقهمندان. خود مقاله هم زبانش ساده است و روون. نویسنده اندیس فیزیکدانهای برنده نوبل در 20 سال گذشته رو هم حساب کرده که بین 22 تا 79 بوده.
من خودم اندیس آدمهای زیادی رو نگاه کردم که با اون چیزی که فکر میکردم میخونده. البته باس دقت کنین که مقایسه فقط بین آدمای یه فیلد معنی داره.
برای به دست آوردن اندیس یه نفر برین به سایت ISI Web of Knowledge و روی Web of Science کلیک کنین و بعد روی General Search و بعد برین تو author index آدمه رو پیدا کنین و بعد add و ok و enter و بعد publicationها رو از منوی سمت راست بر اساس times cited مرتب کنین و به روش بالا عمل کنین. مثلا برای ROGAWAY P در صفحه دوم میبینین که مقاله سیزدهمش سیزده بار سایت شده ولی مقاله چهاردهمش یازده بار، پس اندیس h اش 13 هست. یا SHAHANDASHTI SF رو میبینین که اندیسش یکه!!!
Monday, January 09, 2006
چند تا فيلم خوب
Thursday, January 05, 2006
ولونگونگ
ولونگونگ شهر كوچكي است در نزديكي سيدني. يك ساحل خيلي قشنگ داره با دو تا فانوس دريايي؛ يكي كهنه، يكي نو. به رسم شهرهاي ساحلي مرغهاي دريايي همه جاي شهر ديده ميشن. درختها در بازه نامشخصي از زمان شكوفه دارن، هميشه سبزن و رنگشون از تابش آفتاب تيره شده. دماي هوا به شدت متغيره و يه جور خود تعديلي داره، يه روز كه زياد گرمه فرداش يه بارون مي زنه و دما ۲۰ درجه ميآد پايين. هميشه وقتي راه ميري كلي خزنده ميبيني كه دارن لاي بوتهها وول ميخورن. ضمنا اينجا كانگرو و كوالا تو خيابون پيدا نميشه؛ بايد بري پارك ملي.
مردم آروم ان، سرشون تو كار خودشونه و گاهي هوس مي كنن به توي غريبه سلام بدن يا بايستند و كمي باهات گپ بزنن. بعضيها تو كارخونههاي اطراف كار ميكنند و بعضي هر روز صبح ميرن ادارهشون تو سيدني و عصر برميگردن. عاشق اينن كه چمن جلوي خونشون رو هر هفته شنبهها بزنن ( و مانع خواب همسايههاي بدبخت بشن). تابستونا سعي ميكنن حداقل لباس رو بپوشن؛ ضمنا در لباس پوشيدن در قيد تجملات هم نيستن. ديدن آقايوني كه بدون كفش و بالاپوش از ماشينهاشون پياده ميشن كاملا معموليه. اكثرا ريلكس ان و پايه آبجو خوردن در كليه ساعات روز و هفته.
اينجا چند تا محله بزرگ داره، به همون تعداد مركز خريد و تفريحات. به طور معمول مغازهها ساعت ۵:۳۰ كار رو تعطيل ميكنن ولي ۵ شنبهها تا ساعت ۹ بازن. چون اينجا سيستم پرداخت حقوق دو هفته يكباره اون هم ۵ شنبهها. يه سيستم اتوبوسراني نسبتا فعال داره و با قطار ميتوني در مدت زمان نسبتا مطلوبي به سيدني و شهرهاي اطراف بري.
از نظر تسهيلات ورزشي خيلي مجهزه. رستورانهاي بسيار زيادي داره با تنوع غذايي و قيمتي زياد. يك سالن تاتر داره، يك مجموعه سينمايي بزرگ، چند نمايشگاه آثار هنري و تعداد زيادي كافه و بار. توي شهر آپارتمان زياد نميبيني، بيشتر خونهها ويلايي هستند كه تشكيل شدهاند از مجموعهاي از واحدهاي مسكوني. شب كه ميشه اينجا به نحو آزاردهندهاي خلوت ميشه.
تنوع نژادي آدمهايي كه اينجا زندگي ميكنند، قابل ملاحظه است. گذشته از بوميهاي استراليايي و مهاجران پيشكسوت اروپايي، چينيها، اهالي مالزي و تايلند و اندونزي، هنديها و لبنانيها جمعيت بزرگي دارند. ايراني اينجا زياد نيست. حداقل در مقايسه با اين مليتهايي كه گفتم ايرانيها اصلا به چشم نميآن! كه اين هم ميتونه خوب باشه هم بد. دلايلش هم بمونه براي يك بحث ديگه.
دو موسسه آموزش عالي اينجا وجود داره يكي TAFE كه در واقع دورههاي دوساله آموزش علمي-كاربردي ارايه ميكنه، يكي هم دانشگاه ولونگونگ كه جزو دانشگاههاي منطقهاي (regional) محسوب ميشه و بنابراين خيلي research intensive نيست. اما امسال از نظر teaching در استراليا مقام اول رو بدست آورده و ضمنا در زمينه علوم كامپيوتر، مهندسي معدن و متالورژي تيمهاي تحقيقاتي خيلي قوي و در نتيجه موقعيتهاي خوبي براي ادامه تحصيل در مقاطع فوقليسانس و دكترا داره. يه نكته قابل توجه هم اينكه دانشگاههاي استراليايي به شهريه دانشجوهاي خارجي بسيار وابستهاند به اين معني كه دانشجوي خارجي اينجا بيشتر حكم منبع درآمد رو داره و بورسهاي تحصيلي براشون بسيار محدوده.
اينا رو نوشتم براي اين كه حس ميكردم پيشنياز هر نوشته ديگهاي است. اول اينكه خيلي از چيزهايي كه اينجا مينويسيم احتمالا متاثره از اين محيط جديديه كه داريم توش زندگي ميكنيم و حسم اين بود كه بايد اول يه اطلاعات كلياي درباره اش بدم. بعد هم اينكه شايد اين اطلاعات بدرد كساني بخوره كه در فكر خارج شدن از ايران هستند و ميخوان گزينههاي مختلف رو بررسي كنن. تا يادم نرفته بگم، اينجا براي مسافرت و گذروندن تعطيلات جزو بهترين جاهاست، اگه به فكرين كه پولاتون رو خرج كنين بياين اينجا به خصوص كه دو تا از بهترين ميزبانهاي دنيا ازتون استقبال ميكنن!
پرزیدنت الف نون و فوتبال
وبلاگ خانوادگي
پس دادادادان (بر وزن سمفوني ۵ بتهوون) از نيمكره جنوبي تقديم مي كند: با شركت Saraz و Max.
پست شماره صفر
سلام! اولش بگم که من سارا نیستم، یکی دیگهام. توضیحش بمونه پای خود سارا.
در راستای این که خوبه همه مواضعشون رو همون اولش به طور صریح مشخص کنن و در راستای این که مُده بگردیم حرف یه آدم دیگهای رو – حتی اگه هیتلر باشه – گیر بیاریم که چیزی که ما میخوایم رو گفته باشه، این حرف مارک تواین رو که ازش خوشم اومده میارم:
Wednesday, January 04, 2006
ولي راستش تازگي ها كشف كردم كه ته ته -ناخودآگاهم- با سرعت مخالفه و تو اين مدت اخير تلاش هاي -خود آگاهم- براي سرعت گرفتن رو خنثي كرده. يه چيزي توي من هست كه سرعت رو با كيفيت در تناقض مي بينه. بنابراين كار سريع مساوي كار سطحيه؛ يعني چيزي كه در نهايت موجب نارضايتي من از خودم مي شه.
ريشه هاش شايد برمي گرده به كمال گرايي افراطي من كه انگار درمان ناپذيره. اين بار رو ببخشيد ولي مجبورم اين برچسب رو بزنم به فرهنگ شرقي-ايراني كه اصلا كمال طلب افراطي پرورش مي ده و بس. خداييش ما شرقي ها- ايراني ها، به حد آزاردهنده اي كمال گراييم طوري كه عمل گرايي مون سخت رشد مي كنه. پس من حق دارم قسمتي از تقصيرها رو بندازم گردن هويت شرقيم و در مواقعي مثل الآن كه از فحش دادن به خودم خسته شدم يه كم هم بنالم از جبري كه تا ابد گرفتارشم: هويت شرقي.
مي دونم كه تغيير كردن ناممكن نيست ولي سخته. انگار دارن دست و پات رو از چهار طرف مي كشن كه ابعادت عوض شه خلاصه كه بابا جان اين تز بايد تا يك ماه ديگه تموم بشه حتي اگه من قدٌم دو متر اضافه بشه.
ضمنا از كامنت دوني هم كلي هيجان زده شده ام. واي چه استقبالي... الآن بايد برم با استادم جلسه دارم. بعد برمي گردم و چز اين اراجيف سعي مي كنم يه چيز درست و حسابي تري پست كنم.
Monday, January 02, 2006
تحويل سال 2006 در سيدني
حقيقتش رو نمي دونم ولي به ادعاي استراليايي ها، آتش بازي شب سال نوي سيدني در دنيا شهره عام و خاص است. ما هم تحت تاثير همين شهرت بقچه مون رو زديم زير بغل و راهي شهر شديم (اينا به سيدني مي گن سيتي) مركز اصلي برگزاري مراسم "پل هاربر" است كه پايه هاش توي آب روبروي "اپرا هاوس" فرو رفته. هر دو شون توي عكس معلومند (اوني كه نور ازش فواره زده پل هاربره). عمده مواد منوره روي قسمتهاي مختلف پل نصب مي شن؛ به علاوه فضاي دو طرف پل هم محل آتش بازي است.
اين عكس را من نمي تونستم بگيرم چون ما اون پايين دم اپرا هاوس بوديم، از ساعت 3:30 تا 12:30 به همراه 400000 نفر ديگه. مجبور بوديم زود بريم چون معمولا بعد ساعت 4 محوطه را مي بندند و كسي را راه نمي دن. كلا خيلي خوش گذشت. از چرخيدن و راه رفتن بين اين همه آدم با تنوع قومي زياد تا خود مراسم آتش بازي به همراهي موسيقي.
چند تا نكته منفي هم داشت البته. يكي اينكه با وجود اين همه ساعت و اين همه جمعيت، تا لحظه تحويل سال (12 شب) تقريبا هيچ برنامه اي براي سرگرم كردن ملت وجود نداشت. ما از خوردن و خوابيدن و عكاسي گرفته تا اسم-فاميل و مشاعره، همه را امتحان كرديم و البته كلي خنديديم. ديگه اينكه جشن طبقاتي اي بود! اين جمعيت بزرگ در دامنه ساختمان اپرا هاوس جا گرفته بود در حالي كه يك جمعيت كوچك ( كه بليت گران قيمت تهيه كرده بودند) داخل ساختمان؛ تا هم سرگرم شوند هم موقع آتش بازي ديد بهتري داشته باشند. به هر حال من واقعا از تحويل سال مسيحي شاد و احساساتي شدم ، از شادي آزادانه در ملاء عام با ديگران و ماچ كردن همراهم زير نور منورها! اينجا رسم نيست كه موقع تحويل سال هر كي رو كه دستت رسيد ماچ كني ; فقط آشناهاي خودت
عكسهايي كه خودمون گرفتيم رو بعد آپ لود مي كنم