از نيم‌کره جنوبی

Monday, May 08, 2006

International Food and Fun Fair 2006- Campus East

نمایشگاه دیروز به خوبی و خوشی برگزار شد و به کمک دوستان غرفه ما خیلی پر‌رونق و پر‌طرفدار بود و بهمون خیلی خوش گذشت. قسمت غذا و شکم‌چرانی که واقعا عالی بود. از اون‌طرف تقریبا جز ما هیچ تیم دیگه‌ای سرگرمی ارایه نمی‌داد. در تب و تاب و هیجان ناشی از غذاهای رنگارنگ، اصولا کسی فرصت نداشت تا به کارهای فرهنگی برسه. بنابراین تخم‌مرغ‌های ما بدجوری باد کرد. در عوض یه ابتکار دیگه زدیم. توی بساطی که برای اون روز خریده‌بودیم، یه سری چوب بستنی پیدا کردیم (که هنوزهم نمی‌دونیم به چه دلیلی خریداری شده‌بودند!!). هر کسی که به غرفه ما سر می‌زد می‌تونست اسمش رو به انگلیسی روی یه سر چوب بستنی بنویسه و بچه‌ها براش فارسیش رو می‌نوشتند. خلاصه فکر کنم الآن همه همسایه‌هامون اسمشون رو بلدند به فارسی بنویسند. اصولا این الفبای ما خیلی ملت رو هیجان‌زده می‌کنه!

اما تخم‌مرغ‌ها هم نه تنها بی‌مصرف نموندند، بلکه به بهترین نحو استفاده شدند. توی بازدید کننده‌ها یه پسرک 10-12 ساله کپلی بود که که به شدت جذب رنگ کردن تخم‌مرغ‌ها شده بود. اول خودش یکی رنگ کرد. بعد رفت با 5-6 تا بچه دیگه برگشت. عکسی که می‌بینین مال همین صحنه است. خلاصه آخر سر ما هیچ اثری از تخم‌مرغ‌ها ندیدیم. همه رو رنگ کردند و بردند.

بعد از نمایشگاه هم یک به اصطلاحCultural Show بود که هی ملت می‌آمدند گیتار می‌زدند و خارج می‌خوندند. ما هم برای نشون دادن فرهنگ والای ایرانی دست به‌کار شدیم! هانی دف زد و من و سیامک هم در خوندن همراهیش کردیم. اون تصنیف قمر/ تعریف رو خوندیم که این‌طوری شروع می‌شه: " دیدم رویش گل باغ جنان ... ". استقبال خوبی هم شد! البته در واقع قسمت برجسته قضیه دفش بود که برای همه هیجان‌انگیز بود.

واقعا ممنون بچه‌ها به خاطر لطفتون، کمک‌هاتون و ایده‌های نابتون.

‡


به نظرتون اینا ملوس‌ترین موجودات روی زمین نیستن؟
عکس از ابراهیم.

‡

Friday, May 05, 2006

روزمره


1. رفتم برای خودم چای هلو درست کردم. چه عطری داره. آدم مست می‌شه. من کاملا حاضرم رژيمی بگيرم که توش همه چيز با هلو درست شده.

2. يک هفته از جلسه دفاعيه من می‌گذره. هنوز نيازدارم اديت‌های جزيی انجام بدم روی تزم تا آماده پرينت بشه. ولی دستم به کار نمی‌ره. انگار دنيا پر از کارهايی است که هيچ ربطی به تز عزيز من ندارند و از سر حادثه خيلی هم کارهای هيجان‌انگيز و جذابی هستند.

3. اين "نمايشگاه بين‌المللی غذا و سرگرمي" خوابگاه ما پس‌فرداست. فردا هم کلی فعاليت دسته‌جمعی وجود داره. مثلا همگی قراره فردا ساعت 1:00 بعدازظهر توی آشپزخونه بزرگ Campus East (CE) جمع شيم و آشپزی کنيم. بچه‌های کشورهای مختلف به تيم‌های جداگانه تقسيم شده‌اند و تيم ما فقط دونفره‌ است! چون جز ما هيچ ايرانی توی CE زندگی نمی‌کنه. در عوض ما رفقای شفيق رو دعوت کرديم که بيان و تيممون همچين جونی بگيره. قراره سالاد اولويه درست کنيم. برای سرگرمی هم به ملت تخم‌مرغ پخته می‌ديم که رنگ کنن.

4. قراره غرفه‌مون رو تزيين کنيم. بايد يه ايده‌هایی بزنيم که فرهنگ و هنر و صلح‌دوستی ايرانی رو نشون بده. من که دلم می‌خواد يه پلاکارد بزنم روش بنويسم: No War on Iran

5. باز هم "مسافران" بيضايی رو ديدم. اين فيلم يه خاصيت خيلی عجيب برای من داره، هيچ‌وقت به خودم زحمت نمی‌دم دنبال تفسيری برای اتفاقات سمبليکش بگردم. همين‌جوری بدون هيچ‌گونه نقد و تفسيری قشنگ‌تره. به نظرم يه جور اثر هنری نابه که با مخاطبش بدون واسطه تفسير، ارتباط برقرار می‌کنه. برای من از اون فيلم‌هايی است که هر از چندی بايد نگاهش کنم.

6. ديروز برای چک‌آپ رفتم مرکز پزشکی ولونگونگ. خيلی بانمک بود. انگار اين آقا دکترا همه‌جای دنيا يه تيپ و قيافه و اخلاق دارند! آدم هرجا ببينتشون می‌تونه حدس بزنه چه‌کاره‌اند.

7. بعضی‌ها اشاره می‌کنند که فونت وبلاگ مشکل داره. خوب من الآن سعی کردم که "ي" رو جایگزین "ی" های چسبیده بکنم. لطفا اگه باز هم مشکلی هست، بگید که ترتیب اثر داده شود.

‡

Thursday, May 04, 2006

زنان عربستان سعودی

اطلاعات من در زمینه زندگی مردم توی کشورهای همسایه، خیلی کمتره در مقایسه با اطلاعاتی که از زندگی اروپایی‌ها یا آمریکایی‌ها دارم. دلیلش هم شاید این باشه که ادبیات، سینما، مطبوعات و کلا محصولات فرهنگی کشورهای غربی خیلی در دسترس‌تره در مقایسه با کشورهای خاورمیانه. و نتیجه اینه که تصاویر ذهنی من نسبت به زندگی مردم کشورهایی مثل عربستان خیلی مبهمه. اطلاعاتی که دارم خیلی کلیه، مثلا در مورد زندگی زنان. همه ما از اخبار و از دهن مسافران حج شنیده‌ایم که زنان در عربستان وضعیت اسف‌باری دارند، حق رای و رانندگی ندارند، روبنده می‌زنند، چند‌همسری برای مردان مساله‌ای عادی است و چیزهایی از این دست.

گویا دختر 24 ساله‌ عربستانی به نام "رجاء عبدالله الصانع" کتابی با عنوان "دختران ریاض" نوشته که به تازگی در عربستان منتشر شده. کتاب گویا دید منتقدانه‌ای داره نسبت به محدودیت‌های جنسی- اجتماعی زنان در عربستان سعودی. راستش برای من همین خبر که در عربستان نویسنده زن پیدا می‌شه کلی تازگی داشت؛ و اینکه دولت عربستان اجازه چاپ چنین کتابی رو داده هم جالب بود.

خبر رو توی بی‌بی‌سی خوندم. یه نگاهی به مطالب مربوطش هم کردم. چند تا گزارش و مصاحبه در همین زمینه. که اون‌ها هم جالب بودند و ذهنیت من رو در مورد زندگی زنان در عربستان "واقعی‌تر" کردند. هیچ‌وقت توی ذهنم نمی‌آمد که زنان سعودی دانشگاه می‌رن. گویا 50% دانشجوهای عربستان زن هستند! همون زنان روبنده‌دار در مراکز تجاری و دولتی کار می‌کنند هرچند که تنها 5% نیروی کار رو تشکیل می‌دهند. خیلی مذهبی هستند و دوست دارند بچه‌هاشون رو طبق اصول اسلامی بزرگ کنند. تفریحاتشون بیشتر تو مایه مهمونی‌های مذهبی یا رفتن به حجه،‌ سینما ندارند و برای دیدن فیلم باید تا بحرین سفر کنند و مهم‌تر از همه اینکه یه‌جورایی به نظر شاد و راضی می‌آن (حداقل این نمونه‌‌هایی که توی مصاحبه‌های بی‌بی‌سی شرکت کرده‌اند). نمی‌دونم "دختران ریاض" چه‌جور کتابی است اما دلم می‌خواد که ترجمه بشه و بتونم بخونمش. ادبیات ابزار قدرتمندیه توی دادن اطلاعات در مورد context ای که نویسنده توش زندگی می‌کنه.

‡

Wednesday, May 03, 2006

موسیقی سایت تبیان

تا حالا چندین بار به صورت گذری به سایت موسسه تبیان سر زده بودم برای پیدا کردن یه سری از موسیقی‌های وطنی. امروز سری به بخش موسیقی سایت زدم. اگه تا حالا چک نکردید برید و یه سری بزنید. خیلی چیزای خوب می‌شه توش پیدا کرد.

‡

Monday, May 01, 2006

بنان

امروز، در سال هزار و دويست و نود خورشيدی، بنان در قلهک به دنيا اومد. همه چی رو راجع به بنان گفته‌اند و همه چی رو در موردش جاهای ديگه بخونين. تنها چيزی که به من احساس اين رو می‌ده که از خودمه اينه که ازتون می‌خوام يک بار ديگه به اين آهنگ ای ايران (گذرواژه برای unzip کردن: www.persiandel.com) گوش بدين (ايستاده يا نشسته فرقی نمی‌کنه!). فقط گوش بدين لطفا و باهاش نخونين. ببينين چقدر با اون آهنگ حماسی اپرايی که احتمالا تو ذهنتون نقش بسته متفاوته. مسلما با من هم‌عقيده اين که تکنيکش نه کاملا سنتيه نه کاملا کلاسيک غربی و نه کاملا هيچ چيز ديگه! تکنيک بنان در اين آهنگ رو، به نظر من، فقط می‌شه با یه کلمه توصيف کرد و اون اينه: ايرانی (لطفا منظور من رو بفهمين! خواهش می‌کنم! عادت ندارم فارسی (و نه انگليسی و نه به هيچ زبان آدميزادی ديگه) حرف بزنم، شرمنده!). اين تکنيک، باز هم به نظر من، ويژگی‌ایه که فقط در بنان می‌تونين پيدا کنين.
http://www.persiandel.com/?id=150

‡

از سینما و دیگر شیاطین

وبلاگ سینمایی ما داره کم کمک جونی به خودش می‌گیره. هنوز خیلی احتیاج به زلم زیمبو داره البته. ولی قول می‌دم که به زودی خوش‌قیافه‌تر از این حرف‌ها بشه. قراره توی این وبلاگ با یک سری از دوستان در مورد فیلم‌هایی که می‌‌بینیم، بنویسیم. انگیزه اصلی ایجاد از سینما و دیگر شیاطین، این بود که وقتی می‌خواستیم یه فیلمی رو برای تماشا انتخاب کنیم و در مورد کیفیتش تردید داشتیم، مرجع قابل اعتمادی پیدا نمی‌کردیم. IMDB مسلما بانک اطلاعاتی خیلی معتبر و فراگیریه ولی بعضا آدم حس می‌کنه نمی‌تونه به سلیقه اعضای این سایت و نمره‌هایی که به فیلم‌ها دادند اعتماد کنه یا گاهی فقط نمره برای آدم کافی نیست. بنابراین این وبلاگ رو راه انداختیم تا بتونیم از توصیه‌های همدیگه استفاده کنیم. وبلاگ در حال حاضر 6 تا عضو داره و به احتمال بسیار قوی به تعداد اعضای تیم اضافه خواهد شد. امیدوارم وبلاگ رونق بگیره و مفید واقع بشه.

‡

باز هم در قند هندوانه

دوستان خارجه‌نشین که احتمالا به "در قند هندوانه" فارسی دسترسی ندارید، این لینک رو امتحان کنید. ترجمه قسمت‌هایی است از کتاب توسط آیدین نظاری. متاسفانه به آخر نرسیده.
با تشکر از آقای مجید که این لینک رو توی کامنت‌ها گذاشته‌اند.

‡