تغییر کردن
حساسترین مرحله در تغییر کردن، زمانی است که آدم باید گذشتهاش رو بندازه پشت سرش. میخوای یه خصوصیتی رو توی خودت اصلاح کنی ولی در لحظه عمل یادت میآد که تا حالا چهطوری بودی، عملکرد گذشتهات رو توی ذهنت پررنگ می کنی و مثل یک برچسب میچسبونیش رو پیشونیت. انگار که به خودت بگی من همیشه اینطور بد بودهام، میگی نه؟ ببین، روی پیشونیم نوشته. حالا من چهطور میتونم خوب بشوم؟ نهخیر نمیتونم!
در اون لحظات نیاز داری که فراموشکار بشی. هیچی از گذشته به یاد نیاری تا بتونی به خودت قدرت و جسارت تغییر کردن بدی. دلم میخواست یه دگمهای داشتم که وقتی فشارش میدادم به طور اتوماتیک حافظهام رو برای چند لحظه پاک میکرد.
در اون لحظات نیاز داری که فراموشکار بشی. هیچی از گذشته به یاد نیاری تا بتونی به خودت قدرت و جسارت تغییر کردن بدی. دلم میخواست یه دگمهای داشتم که وقتی فشارش میدادم به طور اتوماتیک حافظهام رو برای چند لحظه پاک میکرد.