از نيم‌کره جنوبی

Monday, June 05, 2006

پراکنده، ‌در حاشیه جام‌جهانی فوتبال 1

خانواده دونفری ما به طور وصف ناپذيری دچار تب جام‌جهانی شده. برنامه بازی‌ها را به ديوار اتاق نصب کرده‌ايم. از بد حادثه، بيشتر بازی‌ها به وقت استراليا نصفه‌شب پخش خواهد شد. اما جنبه مثبت ماجرا، اين است که بنده می‌تونم بدون نگراني، هر مسابقه‌ای رو که خواستم نگاه کنم و بعد تا لنگ ظهر بخوابم. برای آدمی که تازه فارغ‌التحصيل شده ( بله! بالاخره سارا فوق ليسانسش رو گرفت!) و به دنبال کار می‌گرده؛ به عبارت ديگه در حال حاضر علاف محسوب می‌‌شه، چه‌چيزی شوق‌آورتر از شب‌بيداری‌های پرهيجان از مسابقه‌های فوتبال! من هميشه نگران اين بوده و هستم که وقتی اين دوران دانشجويی به پايان برسه و من مجبور بشم که وارد دنيای واقعی کار بشم، رنگ و روی زندگی‌ام عوض بشه و از موهبت شب ‌دير خوابيدن محروم بشم. دردناک‌تر از اين اتفاقی نيست که مجبور باشی شب زود بخوابی و صبح زود بلند شی و هر روز به اينکه چرخ روزگار اين‌جوری می‌چرخه بد و بيراه بگي. خيلی خوبه که اون دوران هنوز نرسيده (آدمی رو ديده بودين که با اين اصرار از قبول واقعيت‌های زندگی فرار کنه؟)

CE يک سالن فيلم کوچک داره، کمی کوچک‌تر از سالن 3 عصر جديد. ما از الآن نقشه کشيده‌ايم که بازی‌های ايران رو اونجا با دوستان جمع بشيم و دور هم داد و فرياد کنيم. راستی توی اين مدت اخير، در راستای کمپين زنان، من استاديوم رفتن رو تجربه کردم! البته به قول اين آقای هم‌وبلاگی، استاديوم 100هزار نفری اصلا چيز ديگری است و اين تجربه حقير ما، با تعداد کم تماشاگر، انگشت‌کوچيکه اون هم نمی‌شه. ولی به هر حال من از بابت همين هم شادم! با دوستان نقشه کشيديم که يک بار بريم به تماشای فوتبال استراليايي، شور و هيجان تماشاگران اون‌جا بايد خيلی بيشتر باشه.

‡

4 Comments:

Post a Comment

<< Home